به گزارش مشرق، هرچند راقم این سطور دسترسی خاصی به آمار ندارد، ولی حسب آنچه در افواه عمومی گفته میشود و مشاهدات شخصی خود از نخبگان جامعه که بهنظر میرسد حس عمومی مردم نیز آن را تایید میکند، روند مهاجرت از ایران طی دهه گذشته سرعت بالایی پیدا کرده است. طبعا یکی از ویژگیهای لازم برای مهاجرت، این است که داوطلبان مهاجرت از حداقلهایی مالی برخوردار باشند. یکی دیگر از ویژگیها که به نظر میرسد میزبان کمتر به آن تصریح کند ولی اولا زمینهساز شرط قبلی است و ثانیا بیشک زمینهساز روانی خوبی برای پیداکردن شغل و کمک به جامعه میزبان است، «تخصص» مهاجران است. به همین خاطر است که هر چند شاید اکثر مهاجران، متخصصان برجستهای نباشند، ولی به هر حال دسته قابل توجهی از متخصصان به سرعت در حال مهاجرت هستند. اخبار افواهی تایید نشده نشانگر مهاجرت دسته وسیعی از دانشمندان هستهای، تعداد بسیار زیادی از پزشکان متخصص و بسیاری از استادان دانشگاه است. پرسش این یادداشت چندان درباره علت مهاجرت نیست. مهاجرت از کشورهای در حال توسعه به سمت کشورهای توسعهیافته، اولا امری طبیعی است و مادامی که علم و تکنولوژی بهصورت بومی و طبیعی در جایی مستقر نشده، بدیهی است که اهل علم و تکنولوژی بهطور طبیعی تمایل دارند بعد از اینکه مراحلی از رشد را طی کردهاند بهجایی بروند که قلههای آن رشته باشد و مطالب و مباحث تعلیمشده، جدیتر گرفته شوند و جایگاه و مقام ایشان نیز بهتر مراعات شود. کدام انسانی است که در کار خود چنین نباشد؟
بیشتر بخوانید:
اما اینجا روی سخن با «روند طبیعی» مهاجرت -که باید بسیار با احتیاط از آن سخن گفت- نیست، بلکه درباره روند غیرطبیعی مهاجرت سخن گفته میشود. باید دقت داشت که برخلاف اغلب کشورهای منطقه، جمهوری اسلامی ایران، بسی بیش از دوره پهلوی در حوزه علم و تکنولوژی سرمایهگذاری کرده است. این سرمایهگذاری ممکن بود بتواند صرف بسیاری از زیرساختهای دیگر شود اما مصروف مثلا تربیت تعداد قابل توجهی پزشک متخصص شده است. میلیاردها میلیارد از بودجه عمومی کشور صرف تربیت این همه از استادان دانشگاه، مهندسان، پزشکان، پژوهشگران و نخبگان شده است. تا جایی که از یک کشور دچار جنگ، بحران و محاصره انتظار میرفته است، حداقل از ناحیه فرهنگ عمومی و نه رجال سیاسی و مدیران، احترام این طبقات و بهویژه پزشکان محفوظ بوده است.
این جایگاه از چه راهی و با چه سرمایهای به یک نخبه رسیده؟ با کدام سرمایه این همه دانشگاه در کشور ساخته شده است و این همه استاد دانشگاه مشغول به تدریس و پیش از آن تحصیل بودهاند؟ این حجم از بورسیه دانشجویان خارج از کشور از چه منابعی تامین شدهاند؟ این همه نشریه علمی و فرهنگی در دانشگاهها و پژوهشگاهها و نهادهای مشابه چگونه تولید شدهاند؟ پزشکان متبحری که امروز جایگاه بالایی دارند با خطا درباره چند بیمار ایرانی به این نقطه رسیدهاند؟ یک استادکار مجرب در کدام بستر، از خامی به پختگی رسیده است؟این را حتی میتوان به بازاریان موفق و سرمایهداران هم بسط داد. بسیاری از افرادی که بعد از انقلاب اسلامی مبدل به یک سرمایهدار خرد یا کلان شدهاند، آیا جز این است که از فرصتهای سرمایهگذاری و تجارت این کشور برای گسترش کسبوکار خود بهره بردهاند؟ آیا غیر از این است با بسط این فرصتهاست که امروز به ثروتی رسیدهاند و امکان زندگی در کشورهای غربی را یافتهاند؟
عجالتا از توجه به دو چیز صرفنظر میکنیم: نخست از اینکه همه این طیفها چه مقدار فرار مالیاتی داشتهاند که البته جواب به این پرسش چندان هم دشوار نیست. دومی اینکه فرض کنیم بتوان برخی هنرمندان و کسانی را که فعالیتهای آنها غیرقانونی فهمیده میشود، از این قاعده مستثنی کرد. اما مسلما این افراد، تعداد اندکی از مهاجران را تشکیل میدهند.
اکنون کمی به ایران آینده بیندیشید. ایرانی که بحران نفسگیر تحریمها را گذرانده است و اکنون نیازمند پزشک متخصصی است که بیماران را درمان کند، نیازمند استاد فرهیختهای است تا دانش و ادب به مردمان بیاموزد، نیازمند سرمایهگذار و کارآفرینی است که چرخ تولید و اقتصاد را رونق دهد و... . اما ایران آینده ما، ایرانی است که بخشی از سرمایههای انسانی راهبردی خود را از دست داده است. سرمایههایی که ممکن بود ایرانی بسیار متفاوت بیافرینند و بهخاطر فقدان آنها، بهزودی باید بحرانی سنگین از کمبود متخصصان، سرمایهگذاران و فرهیختگان را هم تحمل کند. چقدر فرزندان ما به چنین ایرانی باید امید داشته باشند و چقدر از چنان ایرانی انتظار ایجاد تحولات علمی و فرهنگی مورد انتظار ما میرود؟ آیا ما در برابر نسل آینده خود، پاسخ آبرومندانهای خواهیم داشت یا باید به مشتی شعار بیسر و ته لیبرالیستی دل خوش کنیم و بگوییم: «آزاد بودند که بروند و رفتند؟!»
آیا فهم این نکته خیلی دشوار است که تحریمها و شرایط سخت زندگی، به انضمام مسئولیتنشناسی برخی مسئولان و کاهش حس همبستگی اجتماعی، سبب شده است تا کشورهای شمال در یک رابطه سودجویانه و ظالمانه، سرمایههای انسانی کشور ما را همانند سرمایههای غیرانسانی چپاول کنند و ما نیز بیتوجه و بیاهمیت در حال نگاه کردن به این سو و آن سو هستیم؟
شکی نیست که اگر کسی متوجه اهمیت این ماجرا و نقش مهمی که برای آینده ایران دارد بشود، اولین سوالی که مطرح خواهد کرد، این است که چگونه میتوان مانع از مهاجرت نخبگان شد؟ با چه مستمسکی میتوان حق افراد را برای ترک وطن سلب کرد؟ در پاسخ باید گفت هیچ نیازی به سلب حقوق هیچ شهروندی برای محدودکردن مهاجرت نخبگان وجود ندارد. مسیری که در آن یک شهروند مبدل به یک نخبه علمی شده، مسیر مشخصی است و هزینهای که کشور برای آن متقبل شده بهراحتی قابل تخمین است. این هزینه باید براساس قیمت روز تخمین زده شود و تا بهطور کامل به دولت پرداخت نشده است، اجازه مهاجرت به نخبگان داده نشود. این امر باید درباره کسانی که استخدام رسمی هستند و درباره پزشکان با حساسیت و جدیت بیشتری اعمال شود. (چهبسا کرسیهایی که دیروز توسط همین اشخاص گرفته شد، باعث مهاجرت جوانان دیگری شده باشد) حتی سرمایهداران و کسانی که با اتکا بر ثروت شخصی در حال مهاجرت هستند هم باید قبل از عزیمت، مالیاتی ویژه مهاجرت پرداخت کنند. مبلغ چنین مالیاتهایی باید آنقدر واقعی و جدی باشد که در اصل مانع از مهاجرت کسانی شود کهانگیزههای قوی برای مهاجرت ندارند و تنها کسانی که عزم بر ترک وطن جزم کردهاند، پس از پرداخت هزینههای رشد خود در کشور، اجازه خروج پیدا کنند. دقت شود که نگارنده بهخوبی آگاه است شرایط کار برای نخبگان ایرانی، چندان هم راحت نبوده است. ولی این شرایط جز برای برخی معدود، برای عدهای دیگر نامناسب بوده است و آنها که به نقطه جایگاه بالا و محکمی رسیدهاند، قطعا برآیند شرایط آنها از دیگران بهتر بوده است.
به هر حال باید توجه داشت که زندگی واقعی نیازمند سیاست واقعی است و نمیتوان بهخاطر افراط و تفریطهای گذشته، وضع امروز را فراموش کرد و با طرح سخنان رمانتیک و غیرمسئولانه آینده کشور را به تباهی کشاند. ممانعت از خروج آسان نخبگان و صاحبان سرمایههای خرد و کلان، قطعا نیازمند فعالیت کارشناسی بسیار است زیرا پیچیدگیهای زیادی دارد و نگارنده از همه این پیچیدگیها و صعوبتها غافل نیست، اما میتوان با مدیریت بهتر این جریان، بخشی از آسیب در حال وارد شدن به کشور را کاهش داد.